دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم
که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند
همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد
گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت
که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد سر من مست جمالت دل من دام خیالت گهر دیده نثار کف دریای تو دارد ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
0 Σχόλια 0 Μοιράστηκε 62 Views 3 0 Προεπισκόπηση