• 0 نظرات 0 اشتراکات 45 بازدید 0 بررسی
  • 0 نظرات 0 اشتراکات 40 بازدید 0 بررسی
  • 0 نظرات 0 اشتراکات 41 بازدید 0 بررسی
  • 0 نظرات 0 اشتراکات 40 بازدید 0 بررسی
  • 0 نظرات 0 اشتراکات 37 بازدید 0 بررسی
  • 0 نظرات 0 اشتراکات 39 بازدید 0 بررسی
  • 0 نظرات 0 اشتراکات 40 بازدید 5 0 بررسی
  • 0 نظرات 0 اشتراکات 54 بازدید 0 بررسی
  • دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
    رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
    سر من مست جمالت دل من دام خیالت
    گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
    ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم
    که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
    غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند
    همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد
    گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت
    که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
    دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد سر من مست جمالت دل من دام خیالت گهر دیده نثار کف دریای تو دارد ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
    0 نظرات 0 اشتراکات 47 بازدید 3 0 بررسی
  • با صدای استاد شهرام ناظری

    مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
    یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
    هر دست که دادند از آن دست گرفتند
    هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
    جمعی به در پیر خرابات خرابند
    قومی به بر شیخ مناجات مریدند
    فریاد که در رهگذر آدم خاکی
    بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
    همت طلب از باطن پیران سحرخیز
    زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
    مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
    یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
    جمعی به در پیر خرابات خرابند
    قومی به بر شیخ مناجات مریدند
    فریاد که در رهگذر آدم خاکی
    بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
    همت طلب از باطن پیران سحرخیز
    زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
    با صدای استاد شهرام ناظری مردان خدا پردهٔ پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند هر دست که دادند از آن دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند جمعی به در پیر خرابات خرابند قومی به بر شیخ مناجات مریدند فریاد که در رهگذر آدم خاکی بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند همت طلب از باطن پیران سحرخیز زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند مردان خدا پردهٔ پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند جمعی به در پیر خرابات خرابند قومی به بر شیخ مناجات مریدند فریاد که در رهگذر آدم خاکی بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند همت طلب از باطن پیران سحرخیز زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
    0 نظرات 0 اشتراکات 52 بازدید 5 0 بررسی